پیشینه و مبانی نظری هوش معنوی
هوش معنوی
هوش
هوش رفتار حل مسئلۀ سازگارانهاي است که در راستاي تسهيل اهداف کاربردي و رشد سازگارانه جهتگیری شده است . رفتار سازگارانه ، شباهت اهداف متعددی را که باعث تعارض درونی میشوند ، کاهش مینهد . این مفهوم هوش ، مبتنی بر گزارهاي است که فرایند حرکت بهسوی اهداف ، انجام راهبردهایی را برای غلبه بر موانع و حل مسئله ضروری میسازد . ( ایمونز ، 1999 ؛ استرنبرگ ، 1997 ؛ به نقل از : نازل ، 2004 )
گاردنر هوش را مجموعه تواناییهایی میداند که برای حل مسئله و ایجاد محصولات جدیدی که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی میشوند ، به کار میرود . ازنظر وی انواع نهگانه هوش عبارتاند از : هوش زبانی ، موسیقیایی ، منطقی ـ ریاضی ، فضایی ، بدنی ـ حرکتی ، هوشهای فردي ( که شامل هوش درون فردی و بین فردی ميشود )، هوش طبیعتی و هوش وجودی که شامل ظرفیت مطرح کردن سؤالات وجودی است . ( آمرام ، 2005 )
مفهوم تحلیلی غرب از هوش ، بیشتر شناختی است و شامل پردازش اطلاعات میشود ؛ درحالیکه رویکرد ترکیبی شرق نسبت به هوش ، مؤلفههای گوناگون عملکرد و تجربه انسان ، ازجمله شناخت ، شهود و هیجان را در یک ارتباط کامل ( یکپارچه ) در برمیگیرد . ( نازل ، 2004 )
درمجموع ، هوش عموماً باعث سازگاری فرد با محیط میشود و روشهای مقابله با مسائل و مشکلات را در اختیار او قرار مینهد . همچنین توانایی شناخت مسئله ، ارائه راهحل پیشنهادی برای مسائل مختلف زندگی و کشف روشهای کارآمد حل مسائل از ویژگیهای افراد باهوش است .
2 - 6 - 2 معنویت
معنویت بهعنوان یکی از ابعاد انسانیت شامل آگاهی و خودشناسی میشود بیلوتا معتقد است معنویت ، نیاز فراتر رفتن از خود در زندگی روزمره و یکپارچه شدن باکسی غیر از خودمان است ، این آگاهی ممکن است منجر به تجربهای شود که فراتر از خودمان است ، این آگاهی ممکن است منجر به تجربهای شود که فراتر از خودمان است . ( جانسون ، 2001 )
معنویت امری همگانی است و همانند هیجان ، درجات و جلوههای مختلفی دارد ؛ ممکن است هشیار یا ناهشیار ، رشد یافته یا غیر رشد یافته ، سالم یا بیمارگونه ، ساده یا پیچیده و مفید یا خطرناک باشد . ( وگان ، 2002 )
ایمونز تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش ، در چارچوب هوش مطرح نماید . وی معتقد است معنویت میتواند شکلی از هوش تلقی شود ؛ زیرا عملکرد و سازگاری فرد ( مثلاً سلامتی بیشتر ) را پیشبینی میکند و قابلیتهایی را مطرح میکند که افراد را قادر میسازد به حل مسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسی داشته باشد . گاردنر ایمونز را موردانتقاد قرار مینهد و معتقد است که باید جنبههایی از معنویت را که مربوط به تجربههای پدیدار شناختی هستند ( مثل تجربه تقدس یا حالات متعالی ) از جنبههای عقلانی ، حــل مسئله و پردازش اطلاعات جدا کرد . (